۱۳۹۱ مهر ۲۸, جمعه

می می

دارم لباس ارنواز را عوض می کنم. میگم: قربون اون هیکل خوشگلت برم. بیام اون می می هاشو بخورم!
- من که می می ندارم
- پس اونا چیه؟
- اونا که کوچولوئه، بزرگ نیست
- فرقی نداره قربونت برم
- تو می می کوچولو دوست داری؟
- آره عزیزم!
- اونوقت می می بزرگ را دوست نداری، نمی خوری؟
- ....

(چی بگم والله! نه میشه به بچه دروغ گفت نه میشه راستشو گفت. اما این ارنواز که دست بردار نیست)
- می می بزرگ هم دوست داری؟
- آره باباجون
- می خوریش؟



ضمن نهایت احترام به اصل آزادی بیان، مابقی گفتگو را به تیغ سانسور می سپاریم.

چی بگم؟

داریم از جلوی مهدکودک ارنواز رد می شویم.
ارنواز میگه: بابا یه چیزی در مورد مهدکودک را یادم رفته.
- خب چبه؟
- یادم نمیاد، تو بگو چیه؟

۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

ایتالیایی

مارینا مربی مدرسه ارنواز میگه ارنواز تو کلاس دیگه داره ایتالیایی حرف میزنه. احتمالا تا چند وقت دیگه ایتالیاییش از ما بهتر بشه.
در ضمن علاوه بر مارینا، اسم مربی دیگه اش هست Biaccio

ارنواز و دیوار صاف

ارنواز تازگی ها از دیوار صاف بالا میره.
نه اینکه فکر کنید دارم از یه اصطلاح استفاده می کنم، واقعا از دیوار صاف بالا میره، از رو کمدش، از لبه دیوار، از صندلی از کله مامانی و بابایی و...
بعد هم خودشو پرت میکنه پایین
موقع تلویزیون نگاه کردن و یا حتی موقع خوابیدن هم یک دفعه می بینید که کله اش رو زمینه و پاهاش رو هوا
یک بازی مورد علاقه هم پیدا کرده، اینکه بابایی سر وتهش کنه و با خودش ببره اینور و اونور یا پاش را بندازه گردن بابایی و آویزون بشه.

عکس تو

مامانی زمان های قدیم، موقعی که بچه بود، یک همسایه ای داشت. اون همسایه شون اسمش آقای فدایی بود. آقا و خانوم فدایی یه دختری داشتند به اسم محبوبه که همسن خاله فریبا بود. مامانی این خاله محبوبه را تو فیس بوک می بینه و ادش می کنه.چند روز پیش خاله محبوبه یک مطلبی را گذاشته بود تو صفحه فیس بوکش با این مضمون:
ما زنها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می گیرد، شروع می کنیم به کوتاه کردن ناخن ها، موها، حرف ها، رابطه ها و ......
 یک عکس هم از اینترنت پیدا کرده بود و کنارش گذاشته بود که از قضا بدون اینکه بدونه (البته) عکس شما بود.


‏Photo: ما زنها رسم خوبی داریم. زمانه که سخت می گیرد، شروع می کنیم به کوتاه کردن ناخن ها، موها، حرف ها، رابطه ها و ......‏

۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه

تینکربل ایتالیایی

ارنواز شده ارنواز و من هم معلم مدرسه شون. قرار هم هست با هم ایتالیایی صحبت کنیم.
ارنواز می خواد یه سی دی بگذارم تا ببینه. به ایتالیایی می پرسم چه سی دی ای می خواهی؟ میگه: تینکربلتو

بوسه ایتالیایی

- مامانی می دونی بوس به ایتالیایی میشه چی؟ میشه ماچتتو

بچه سخندان

ارنواز میگه: مامانی میشه یه بچه از شکمت در بیاری که با من بازی کنه، مثل خودم (فارسی) حرف بزنه؟

۱۳۹۱ مهر ۱۰, دوشنبه

دعوای آب در ده دقیقه

۱-
پنج دقیقه قبل از بعدی
ارنواز حاضر نیست بلند بشه و لیوان آبش را از روی میز برداره. مامانی هم حاضر نیست این کار را واسه ارنواز انجام بده. نتیجه اینکه دعوا با گریه و زاری به نفع مامانی مغلوبه میشه.
۲-
 بعدی
ارنواز حاضر نیست بلند بشه و لیوان آبش را از روی میز برداره. مامانی هم حاضر نیست این کار را واسه ارنواز انجام بده.
نتیجه اینکه ارنواز یه فکری به سرش میزنه
- مامانی بهم آب میدی؟
- گفتم که نه، چرا خودت برنمی داری؟
- آخه من نیستم . با بابا رفتم بیرون
- ... (دهان باز مامان)‌
ارنواز واسه اینکه دروغ هم نگفته باشه، سرش را کرده زیر میز
۳-
پنج دقیقه بعد از بعدی
ارنواز حاضر نیست بلند بشه و لیوان آبش را از روی میز برداره. مامانی هم حاضر نیست این کار را واسه ارنواز انجام بده. تلفن مامانی زنگ میخوره.
- ارنواز گوشی را به من میدی؟
- نه، مگه تو به من آب دادی که من بهت گوشی را بدهم؟