۱۳۹۲ خرداد ۱۰, جمعه

پلیس مورچه ها

یک موجوداتی وجود دارند به نام میکروب ها که خب همه می دونیم چی اند؛ ولی وقتی ارنواز کوچک بود طبیعیه که نمی تونست تصویری از میکروب ها داشته باشه؛ در نتیجه به جاش گفتیم جوجو.
جوجوها کارهای مختلفی می کنن و از جمله تو پی پی ها هستند  وقتی که پی پی ها از دل بیرون نمی آیند باعث دل درد می شوند.
یکی دیگه از کارهای جوجوها اینه که گاهی ناناز را گاز می گیرند و اونجا اوف میشه (اینها همه مال کوچیکتریاشه) اینکه جوجوها گاز می گیرند و مورچه ها هم گاز می گیرند، کم کم به قلب (یعنی تغییر) کلمه انجامید و کسانی که اونجا را گاز می گرفتند و اول میکروب بودند و بعد شدند جوجو، دست آخر شدند مورچه.
از آنجاییکه وظیفه پلیس ها مقابله با نا امنیه، امروز که ناناز ارنواز سوخته بود و داشت گریه می کرد، وسط گریه هاش گفت به پلیس مورچه ها زنگ بزن که بیاد...
حالا قراره به ۱۱۰ زنگ بزنم ببینم چی میگن

muscoli

بچه ها هم مثل بزرگترها گاهی نگرانی هایی دارند. بعضی روزها نگرانی ارنواز اینه که کسی هندونه هاشو نخوره و روز دیگه نگران اینه که وقتی بزرگ شد، لباس های مامانشو تصاحب کنه. اما امروز که از مهدش اومد نگرانی جدیدی داشت: muscoli یا همون ماهیچه. ارنواز دلش نمی خواست ماهیچه داشته باشه و وقتی فهمید که فقط پسرها ماهیچه در میارن خیالش راحت شد

۱۳۹۲ خرداد ۸, چهارشنبه

نقاشی های ارنواز - ۲

در ادامه تلاشم برای اسکن کردن نقاشی های ارنواز نشستم و اینبار یکسری از نقاشی های دیگه اشو که بیشتر با مدادرنگیه را اسکن کردم. این هم چندتایی از آن ها






۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

- مامان اینا چیند؟
- گیره
- می دیشون به من؟
- مال تو


چند تانیه بعد
- ارنواز کجا میری؟
- میرم اونجا
- اونجا واسه چی؟
- گیره ها را بگذارم
- نه عزیزم اون که گیره لباس نیست، اون گیره کاغذه


چند دقیقه بعد
- بابا بهم کااذ (کاغذ) می دی؟
- واسه چی؟
- واسه گیره
- آره بیا این هم دو تا کاغذ
- کمکم می کنی؟
- آره ببین باید اینجوری به هم بچسبونیشون
- نه...  اینجوری نیست
- پس چه جوریه؟
- یه خودکار بده

بابا خودکار را می دهد و ارنواز نقاشی می کند. چند دقیقه بعد ارنواز نقاشی را تمام می کند و به سمت دستشویی می رود.
- بابا کمکم می کنی؟
- ا... چرا کاغذو زیر آب گرفتی؟
- حالا می بینی


چند ثانیه بعد
- بیا
- چی کارش کنم؟
- آویزونش کن دیگه
- به بند رخت آویزونش کنم؟
- آره دیگه
- با گیره؟!!!

۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

یک سوال علمی پزشکی دیگرتر

- بابا اینجام درد می کنه
- خب مامان که گفت اول صبحی هندونه نخور دلت درد میگیره
- دلم نیست آخه
- پس کجاته؟
- معده ام
- خب به خاطر هندونه است دیگه
- نه بخاطر اینه که داریو اینجوری زد تو دلم
- ارنواز داریو یک هفته پیش زد به دلت، الان درد می کنه؟
- خودش فهمید چه کار بدی کرد؟
- آره
- دیگه درد نمی گنه؟
- نه
- داریو اژدها میشه؟
- نه

یک سوال علمی پزشکی دیگر

- بابا اوف پام کی خوب میشه؟
- امشب
- اونوقت اوفش میره بخوابه؟

یک سوال علمی پزشکی

- بابا، جرا دستشویی ها جیش و پی پی می خورند؟

۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۱, سه‌شنبه

ساندویچ خالی

کالباس داخل ساندویچشو خالی خالی خورده بعد میگه اونش نیست. فکر می کنه خریم نمی فهمیم

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

نقاشی های ارنواز

حالا که داریم تو گذاشتن عکس های ارنواز تنبلی می کنیم، به اطلاع می رسانیم که امروز همت کردیم و از یک سری از نقاشی های جدید ارنواز اسکن گرفتیم که اونها را بگذاریم داخل وبلاگ



۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

کلک به سبک ارنواز

ارنواز کلی از اسباب بازی هاش ریخته تو اتاق و مامان ازش میخواد که اسباب بازیهاشو جمع کنه.
ارنواز: مامان میایی بازی کنیم؟
مامان: آره عزیزم
ارنواز: تو بشو ارنواز، من هم بشم مامان
مامان: باشه
ارنواز: ارنواز!
مامان: بله مامان؟
ارنواز: ارنواز! زود این وسایلتو که ریخته جمع کن ببر بگذار تو اتاق
مامان: ....