۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

اسپایدرمن

روزگاری که من بچه بودم، شزن بود، سوپرمن بود، بتمن بود و... اما اینجوری نبود که از تو صفحه تلویزیون بیاند و ما را نجات بدهند. ته تهش موقعی که می خواستیم بخوابیم مامانمون یه شعری واسه مون می خوند که خوب یادمه:
سرگذاشتم بر زمین
ای زمین نازنین
کس نیاید بر بالین سرم!
جز آقایم علی امیرالمومنین

اینکه حالا آقا امیرالمومنین بالا سر بچه کارش چیه موضوع بحث نیست ولی خب به هر حال توی اماما قوی تر از همه همین امیرالمومنین بوده که یه تنه در خیبرم می کند و احتمالا اگه ما تو خواب گیر می افتادیم به دادمون هم می رسید (اضافه کنم که حضرت عباس هم خیلی قوی بود ولی احتمالا هر شب به خواب حسین رضازاده می رفت و به ما نمی رسید) حالا این مقدمه را از بچگی خودم بهتون گفتم تا بعدش بهتون بگم که تو خواب ارنواز کدام امامی میاد واسه کمک
پریروز صبح ارنواز هنوز چشمهاشو از خواب درست باز نکرده بود که با حالت عجیبی به مامانش میگه: خواب خیلی عجیبی دیدم.
و اما حکایت خواب عجیب: ارنواز در چنگال موجودی گیر افتاده بوده که اسپایدرمن اومده و نجاتش داده.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر