۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

عشق و عاشقی

مامانی فکر می کنه ارنواز عاشق شده (اینو یواشکی میگه) یه نمه رگ غیرتم می زنه بیرون. می پرسم: کیه؟ میگه: احتمالا شان (همان تخم جنی که ظاهرا صداش یه خورده کلفته و ارنواز چند ماه پیش همه اش می گفت اذیتم می کنه)
در پرانتز: مامان اون موقع حتی یکبار به مربیشون گفته بود که ارنواز نمی خواد بیاد مدرسه چون شان دیروز اذیتش کرده. مربیشون هم خندیده بود چون ظاهرا روز قبلش شان اصلا مدرسه نیود.
القصه الان دو نفر تو کلاس از همه مهمترند. یکی آزیا که الگوی رفتاری و اخلاقی ارنواز شده و دیگری هم همین شان که ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر