۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

قصه های بیمارستان ۱

ارنواز یک مقداری سرفه داشت و از آنجا که چند روز تعطیل بود، تصمیم گرفتیم تا برای اطمینان ببریمش اورژانس بیمارستان. مجموعه این قصه هایی که در پی می آید مربوط به همین شبه.
۱- تو اتاق انتظار نشسته بودیم. یک بچه کوچیکتر آمد و گفت: Come ti chiami (یعنی اسمت چیه؟)
ارنواز: فلورا
-  Come ti chiami
-  فلورا
 - Come ti chiami
-  فلورا
-  Come ti chiami
-  فلورا
-  Come ti chiami
-  فلورا
-  Come ti chiami
-  مامان تو بهش بگو
مامانی: Si chiama Flora
بعد از ده ثانیه
-  Come ti chiami

دیگه همه از خنده منفجر شدند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر