۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

ابوالهول

هر چی به مامان میگم کارهای بامزه ات را بگه که تو وبلاگ بنویسم، میگه چیزی یادم نمیاد.
امروز صبح که باهاش تلفنی صحبت کردم، خانه خاله شیوا بودی، مامانی میگه کار بامزه ات یادمه. یادم بنداز بعدا بهت نشون بدم چه جوری ادای ابوالهول را درمیاری.
حالا گیرم که این یک دانه یاد مامان بمونه و واسه من تعریف کنه. خداییش چه جوری میشه تو وبلاگت نوشتش؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر