۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

خاله بدری

خاله بدری پارسال یک چند وقتی ایتالیا بود و صبح و شب باهاش میرفتی بیرون و بازی می کردی. (شب که میگم یعنی واقعا شب)
امروز تو ایران خانه خاله بودی و داشتیم با هم اسکایپ می کردیم. بهت میگم خاله بدری یادت میاد؟ یه نگاهی می کنی و میگی نه. مامان واسه ات همین را توضیح می دهد. با تعجب می پرسی که مگه خاله خانه اش تو ایتالیا است؟ مامان باز هم توضیح می دهد و می پرسه حالا یادت اومد؟ میگی: اره تو منو می گذاشتی پیشش و می رفتی.
بیشرف فقط همین قسمت بدش را یادش اومده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر