۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

اذیت کردن ارنواز

زنگ زدم به خانه خاله فریبا تا با مامان صحبت کنم. ارنواز و مامانش رفته بودند بیرون. رومینا گوشی را برداشته. میگم: پدر سوخته دخترمو اذیت نکنیا !!!
میگه حالا که اون داره منو اذیت می کنه
میگم مگه چی کار کرده؟
میگه هیچی همه اش تو خواب بهم لگد زده نذاشته بخوابم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر